ساییده شدن. پیوستن، چنانکه فاصلی در میانه نماند، تلاقی کردن: تا تأدیه کند هوایی را که ایستاده است اندر تجویف صماخ و مماس او شود و بدان عصب پیوندد و بشنود. (چهارمقاله ص 12)
ساییده شدن. پیوستن، چنانکه فاصلی در میانه نماند، تلاقی کردن: تا تأدیه کند هوایی را که ایستاده است اندر تجویف صماخ و مماس او شود و بدان عصب پیوندد و بشنود. (چهارمقاله ص 12)
سخن چینی کردن. سخن چین شدن. عیبجویی کردن و طعنه زدن. رجوع به غماز شود: مشو غماز کس نزدیک شاهان بترس آخر ز آه بیگناهان. ناصرخسرو. ترا صبا و مرا آب دیده شد غماز وگر نه عاشق و معشوق رازدارانند. حافظ
سخن چینی کردن. سخن چین شدن. عیبجویی کردن و طعنه زدن. رجوع به غماز شود: مشو غماز کس نزدیک شاهان بترس آخر ز آه بیگناهان. ناصرخسرو. ترا صبا و مرا آب دیده شد غماز وگر نه عاشق و معشوق رازدارانند. حافظ